روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

برای دخترم روشا

مدرسه میخوام

بهترینم روشا جان!                مامانی یادته که برات گفتم خیلی زود مداد دست گرفتی و علاقمند به خط خطی کردنی !و خیلی حرفه ای مداد دستت میگری .الان که یه سری شکل میکشی و میگی اگه گفتی چی کشیدم منم میگم شما بگو تا من یاد بگیرم ! شما میگی ماهی کشیدم یا میگی خونه کشیدم یا میگی چشم چشم دو ابرو! وجالب اینکه به چیزایی هم که میگی خیلی شبیهند!ولی اگه بهت بگم یه دونه ماهی برام بکش خط خطی میکنی و میگی بیا ماهی کشیدم! شما یه سی دی آهنگهای کودکانه داری که یکی از کلیپ هاش توی مدرسه و بچه مدرسه ایهاست! وقتی این کلیپ رو دیدی پرسیدی نی نی...
26 شهريور 1390

یادت نره ها...

زندگی من روشا جان! مامانی میخواستم این پستت مدرسه میخوام باشه که  باز شیرین زبونی کردی و دل مامانو  بردی واسه همین دلم نیومد برات ننویسمش مامانی امروز میخواست بره حمام واز اونجایی که شما کلی واسه خودت مستقل شدی دیگه لازم نیست مامان بخوابونتت و به کارای شخصیش برسه وقتی میگم مامان میخواد بره حمام شما هم برو خونه چادریت وبا عروسکات بازی کن تا مامانی زود بیاد میگی تشم(چشم) البته مامان در حمامو روی هم میذاره وکامل نمیبنده تا هر موقع شما خواستی بیای سر بزنی و مطمئن بشی که مامان هستش !توی یکی از این سر زدنا اومدی درو باز کردی و گفتی یادت نره! یادت نره ها !چند بار اینو گفتی و منم مرتب میگفتم چی یادم نره ...
22 شهريور 1390

این روزا

عروسکم روشا جان! مامانی این روزا با شیرین زبونیات مرهم دل غمگین مامان شدی به جای اینکه مامانی صدام کنی بیشتر وقتا یا میگی قربونت بشم یا اگه یه کاری کردی که مامان باهات سرو سنگین شده مریمی صدام میکنی! مامانی اینروزا مادرجون اینا با خاله سایه اینا رفته بودن مشهد قرار بود ما هم بریم که به خاطر مشکلات شرکت پدر قسمت نشد و ما تنها موندیم ولی یکی دوروزه به خاطر کار پدر رفتیم کرج  خونه ی عمو مهدی خیلی دوست داشتم بیشتر میموندیم انگار یه عمر بیرون نرفتم ولی خوب نشد دیگه!   پنج شنبه پیش ما تنها سر مزار دایی بودیم البته خاله هام اومدن ولی من مثل همیشه نبودم دلم خیلی گرفته بود من که همیشه سر مزار دایی آرامش داشت...
4 شهريور 1390
1